آب ميوه از آيات الهى:
«وَ مِن ثَمرتِ النَّخِيلِ وَالأَعنبِ تَتَّخِذونَ مِنه سَكَراً وَ رِزقاً حَسَناً إنَّ فِى ذلِكَ لأيَةً لِقَوم يَعقلونَ = و از ميوه درختان خرما* و انگور، باده مستىبخش وخوراكى نيكوبراى خود مىگيريد. به طور قطع در اين[ها]براى مردمى كه مىانديشند، نشانهاى است.» (نحل/16،67) مصطفوى مىگويد: سَكَر، اعم از مسكر و غير مسكر (آب ميوه) است. سَكَر بر وزن حَسَن، دگرگون شده چيزى برخلاف جريان طبيعى است؛ مانند شراب و آب ميوه كه از انگور و خرما به دست مىآيد.[7] ابوالفتوح رازى مىگويد: مراد از روزى نيكو (رزق حسن) سركه، دوشاب، خرما، مويز و چيزهاى حلال است كه از خرما و انگور گرفته مىشود[8]
منابع:
التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ روضالجنان و روحالجنان؛ كشفالاسرار و عدّةالابرار؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن.
محمدصادق يوسفى آتش، عنصرى همراه با گرمى، روشنايى و شعله و نيز سَبُك و بالارونده است كه از موادّ سوختنى پديد مىآيد. برابر عربى آتش، «نار» و 145 بار در قرآن آمده است.[9] راغب، «نار» را شعلهاى قابل رؤيت معنا كرده و آن را با نور* از يك ريشه دانسته كه به طور معمول ملازمند و افزوده است كه نور، توشه آخرتى، ونار، توشه دنيايى است.[10] واژههاى ديگرى همانند «حريق» به معناى سوزاننده (آلعمران/3، 181) «سعير» به معناى شعلهور (اسراء/17، 97) «جحيم» يعنى خرمن آتش (واقعه/56، 94) «شهاب» (حجر/15، 18) «صلى» به معناى سوزاندن (واقعه/56، 94) «سجر» (تكوير/81، 6) و «ايقاد» (مائده/5، 64؛ رعد/13، 17) كه دو واژه اخير به معناى برافروختن آتش است، به نوعى، القاكننده معناى ياد شدهاند. نويسندگان وجوه القرآن، براى «نار» وجوه متعدّدى مانند آتش جهنّم* (تحريم/ 66، 6)، آتش معروف (بروج/85، 5)، آتشِ آتشزنه (واقعه/56، 71)، آتش درخت (يس/36، 80)، مال* حرام (بقره/2، 174)، نور (طه/20، 10)، دشمنى (مائده/5، 64)، آتشى كه قربانى را مىسوزاند (آلعمران/3،183)، كفر (بقره/2، 221) و اختلاف (آلعمران/3، 103)[11] ذكر كردهاند.[12]
بر اساس آيات قرآن، عامل اصلى پيدايش آتش، خداوند است: «أَفَرَءيتُمالنّارَ الَّتِى تُورونَ * ءأنتم أَنشَأتُم شَجَرَتَها أم نَحنُ المُنشِئون = آيا آتشى را كه بر مىافروزيد ديدهايد؟ شما درخت آن را مىآفرينيد يا ما مىآفرينيم؟» (واقعه/56، 71و72) در آيه ديگرى نيز به تبيين آفرينش آتش از درخت سبز براى آدميان پرداخته است:«الَّذى جَعَلَ لَكُم مِن الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فإذا أنتم مِنه توقِدونَ». (يس/36،80) درباره درخت* آتش مذكور در آيه، نظريّات گوناگونى وجود دارد. برخى آن را هيزم معنا كردهاند[13] و بسيارى از مفسّران برآنند كه درخت مزبور، آتشزنه است و آوردهاند كه دو نوع درخت به نام «مَرْخ» و «عَفار» بوده كه دو شاخه از آنها را مىبريدند و در حالىكه هر دو سبز بود و از آنها آب مىچكيد، آنها را به هم مىساييدند، واز آنها جرقه توليد مىشد.[14] بعضى گفتهاند: منشأ همه آتشها، انرژى خورشيدى است و سوختن هيزم هم به سبب ذخيره شدن انرژى خورشيدى در دوران سبزى آن است.[15] برخى نيز با يادآورى اينكه ذكر دو درخت مرخ و عفار در تفاسير به جهت استعداد بيشتر آنها براى آتشزا بودن است، نوشتهاند: همه درختان، اين ويژگى را دارند و شاهد آن، آتش سوزى در جنگلها است كه بدون دخالت عوامل بيرونى صورت مىگيرد و حاكى از وجود جريان الكتريسته در درختان است كه بر اثر مالش، جرقه مىزند و آتش مىگيرد.[16] در جاى ديگرى از قرآن كه در آن از اسبان مجاهدان سخن به ميان آمده، اذعان شده كه با مالش پاى اسبان بر سنگ و يا زمين از آنها جرقه توليد مىشود: «والعديتِ ضَبحاً * فَالمُورِيتِ قَدحاً =سوگند به اسبان همهمهكننده و برافروزاننده جرقه». (العاديات/100، 1و 2) كوبيده شدن پاى اسبان به كوه و توليد آتش، اصابت سم اسبها به سنگ و جهيدن جرقه از آن[17] و پديد آمدن جرقّه از سنگهايى كه با فشارِ پاى اسبان به هم مىخورند،[18] وجوهى است كه مفسّران درباره «الموريات» ذكر كردهاند.آتش، برحسب نوع و عوالم و ماهيّت، اقسامى دارد. صاحب التحقيق آن را دو قسم مادّى و معنوى معرّفى كرده و آياتى را كه در آنها از آتشى غيرقابل رؤيت سخن به ميان آمده، مثل «إِنَّما يَأكُلونَ فِى بُطونِهم ناراً» (نساء/4، 10) معنوى به شمار آورده است.[19] كسانى هم آتش را با توجّه به كاركرد آن، چند گونه معرّفى كردهاند. از سوى ديگر، به تناسب عوالم هستى نيز آتش قابل تقسيم به آتش دنيا، برزخ* و قيامت است و هر يك از اينها ويژگىهاى عوالم خود را دارند.
از آيات قرآن استفاده مىشود كه آتش، از پديدههاى پيش از آفرينش انسان است. آياتى كه در آنها از خلقت آدم(عليه السلام)و دستور خدا به فرشتگان براى سجده بر وى، سخن گفته شده، نشان مىدهد كه ابليس*، پيش از آفرينش آدم(عليه السلام)از آتش آفريده شده است: «قالَ أنا خَيرٌ مِنه خَلَقتَنِى مِن نار وَ خَلقتَهُ مِن طِين.» (اعراف/7، 12) نيز ص/38، 76. در آيهاى، ابليس از جنس جـن* معرّفى شده (كهف/18، 50) و در آيهاى ديگر، بهصراحت آمده كه جن، پيش از آدم(عليه السلام)، از آتش آفريده شده است: «وَ لَقَد خَلَقنا الإنسنَ مِن صَلصل مِن حَمإ مَسنون * و الجانَّ خَلَقنهُ مِن قَبلُ مِن نارِ السَّمومِ = ما، انسان را از گِل خشكيده برآمده از گِل بدبو آفريديم و جن را پيش از آن، از آتش گرم و سوزان و بى دود خلق كرديم.» (حجر/15،26 و27).
در تورات، از آتش مقدّسى ياد شده كه همواره فروزان بودهاست[20] و مردم، قربانى*هاى خود را براى جلب رضايت خدا در آن مىسوزاندهاند.[21] نزول چنين آتشى از آسمان بر قربانى، نشانه قبول قربانى و دليل حقّانيّت آورنده آن نيز تلقّى مىشده است.[22] قرآن نيز خواست تعدادى از يهوديان را از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)گزارش كرده كه نزد پيامبر آمده، اظهار داشتند كه عهد كردهاند به هيچ پيامبرى ايمان نياورند، مگر قربانىيى بياورد كه آتش آن را بسوزاند[23]:«الَّذين قالوا إنَّ اللّهَ عَهِد إلَينا أَلاَّ نُؤمِن لِرَسول حتّى يَأتينا بِقُربان تأكُلهُ النّارُ.» (آلعمران/ 3، 183) براى آتش مطرح شده در آيه، اوصافى چون سپيدبىدود،[24] صداى مهيب،[25] و آسمانى[26] را ذكركردهاند.
در آيات قرآن، به قداست آتش اشارهاى نشده و فقط در آياتى، به نقل از ابليس (به دليل خلق شدنش از آتش) خود را برتر از آدمى كه از گِل آفريده شده به شمار آورده است: «أَنا خَيرٌ مِنه خَلَقتَنىِ مِن نار وَ خَلَقتَهُ مِن طِين». (اعراف/7،12) گويا برترى آتش بر گِل و امثال آن نزد ابليس، چنان بديهى بوده كه وى بدون اقامه دليل به ادّعاى برترى خود بسنده كرده است؛ در عين حال، مفسّران كوشيدهاند وجوهى را كه نشانه يا دليل برترى آتش باشد، در تفاسير بياورند. برخى، احتمالهايى را ذكر كرده و درباره آنها نظرى ندادهاند و برخى ديگر، آنها را نقل و نقد كردهاند و در مقابل، ادلّهاى را مبنى بر برترى چيزهايى بر آتش برشمردهاند.[27]مفسّران، احتمالهاى ياد شده را چنين بر شمردهاند: آتش، قوّت بيشترى بر موجودات ديگر دارد.[28] از عالم عِلوى، لطيف، گرما بخش، خشك، در كنار اجرام آسمانى و تأثيرگذار است و با حرارت غريزى كه مادّه حيات دارد، متناسب است.[29] اجرام فلكى، برتر از اجرام عنصرىاند و آتش، نزديكترين عنصر به فلك است. آتش در پرتوافكنى جانشين خورشيد و ماه است؛ وقتى كه آنها نيستند. آتش نور دارد و شبيه روح (نفس بخارى) است. سبك و بالا رونده است. نخستين بُرج فلك، برج حَمَل است كه بر طبيعت آتش قرار دارد. هر جِرم زمينى كه نورانيت داشته باشد، اشرف است. چشم كه شريفترين عضو بدن است، رؤيتش به شعاع است. اشرف اجسام، خورشيد است كه به آتش مىماند،[30] و آتش، جوهر نوردهنده است.[31]
نظرات شما عزیزان: